سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 30 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

تاج سر مامان

لحظات خوش در سرزمين مادري!

1391/7/1 20:00
3,117 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلبوته مامان مي دونم كه هنوزتوي  فكر الاغ سواري هستي يا شنيدن صداي مرغ و خروس؟!

عزيزم عروسي دخترخاله بود وما آماده سفر به سرزمين مادري.خوشحال از اينكه مي توني يه صبح را با صداي بع بعي هايي كه كاه و يونجه را با لذت مي جوند و به صحرا مي روند ، بيدارشوي.

بابا چون مشغله كاري داشت بعد از عروسي به تهران بر گشت اما من و تو مانديم و از لحظه لحظه هواي پاك روستا استفاده كرديم و لذت برديم.

وچقدر ذوق زده شدي وقتي كه الاغ سواري كردي،  زير گردن گوساله را نوازش كردي و گفتي:  شير

 مي خواي .دنبال مرغ و خروس ها كردي و با دقتي شگرف به بع بعي ها و گاوها نگاه مي كردي.

وقتي با احمد خاك بازي مي كردي و گردوي تازه خوردي .

وقتي كه مي گفتي : مامان گرسنمه به من مغز بادام بده وازم مي خواستي داستان خاله سوسكه را برات تعريف كنم ومن برات مي گفتم :يه روز سوسكه به بچه اش مي گه: قربون چشم بادامي ات برم و بچه سوسكه در جواب مادرش مي گه: مامان من بادام مي خوام.وتو از ته دل مي خنديدي !

وقتي كه دار قالي را از نزديك ديدي ،خواستي من هم قاليباف بشم.

عصر ديروز كه بعد از چند روز مي خواستيم  برگرديم اشكت گوشه مشكت شد كه مامان تورو به خدا يه روز ديگه فقط يه روز بمونيم.بماند كه اين روزا خواب ظهرت را فراموش كرده بودي و شبها تا دير وقت بيدار مي ماندي و بازي مي كردي.ديروز همچين كه سوار ماشين شديم گفتي: مامان من مي تونم بخوابم، فداي اون مهربونيت كه ازمن اجازه گرفتي.يعني اينكه مامان ديگه تمام شد سفر!ومن سرم

را تكان دادم و توراحت گرفتي و خوابيدي!

محمد سپهر و الاغ سواري:

الاغ سواري

مابفي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:

 

.

خونه مادر بزرگه :

(خيلي وقته دلم براي اين خونه ، ايوان و گلهاي شمعداني اش تنگ شده.نه فقط ايوان و گلها و بوي كاهگلش براي خنده و شادي و بازي بچه هايي كه سه ماه تابستان اينجا رو روي سرشون مي ذاشتن كه يكيش هم خودم بودم تنگ شده !براي دستهاي مهربوني كه چاي دم مي كرد و در استكان هاي كمر باريك چاي مي ريخت ، براي مهربوني مهربوني كه خيلي وقته توي بهشته و از فاصله دور دعام مي كنه ).

خونه مادر بزرگه

واز اينجا بازنگات به بع بعي هاست:

بع بعي

و الاغ سواري در حياطي كه سنگريزه هاش حتي با من حرف مي زنه ومنو به گذشته به كودكي ام

بر مي گردونه:

الاغ سواري

آن طرفتر پشت حياط پشتي مي چسبيد كه گل پيدا كنين واونو به من تقديم كنين:

بازي

ويه دالي بازي:

گل

وبازي همچنان دارد:

وبازي

چقدر دل انگيزه استشمام هواي پاك:

هواي پاك

يك ژست ماماني:

ژستي ماماني

اگه گفتي اينجا چه كار مي كردي؟

تازه رسيده بوديم  باغ كه گفتي مامان من دستشويي دارم گفتم الان مي ريم يه جايي و.توي حرفم پريدي و گفتي : نه مامان خودم با بيلچه ام دستشويي درست مي كنم.بماند كه بعد از لحظاتي سر دستشويي درست كردن با احمد دعوات شد و اين فقط دستشويي بود دستشويي ات را به خونه بردي.

اگه گفتي

وخوشحال از اينكه دستشويي را فتح كردي:

دستشويي

بعد از پاتختي رفتيم پارك سرچشمه :

بازي

هلي كوپتر و بعد ماشين ضربتي:

وبعد لحظه جدايي تو با زينب ديدني بود ما به مقصد روستا و زينب به مقصد تهران!  

هلي كوپتر

وبعد بازي ادامه داشت :

بازي

جايي براي تخليه هيجان:

وبازي

هرچي اصرار كرديم احمد هم بازي كنه فايده اي نداشت :

بازي

و بازي در تنها مهد كودك روستا:

بازي در مهد

مهد تعطيل بود اما  سرشب به خاطر در خواست شما باز مي شودو

بازي

عكسي يادگاري:

بازي

همه به هنر ايراني مي نازند :

هنر

وچه كيفي داره لمس كردن تارو پود قالي:

قالي

وقيچي دستت گرفتي و

دار قالي

مامان تو هم قالي بباف:

قالي

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

محمد
2 مهر 91 13:29
ای ول به روستا
ولی حیف که داره روستاها ازبین میری ؟ چون نه کاری است وجوونا هم دنبال پشت میز نشستن .
نه دنبال کشاورزی و گله داری .
من که هر هفته میرم روستامون.


خوش به حالت
ستاره زندگی
2 مهر 91 15:26
هوای روستا که خیلی عالیه
حسابی سپهر جون خوش گذروندی ها


دلش براش تنگ شده
ستاره زندگی
2 مهر 91 15:28
مامانی بخاطر آفتاب، پوست صورت پسرمون ی کمی تیره شده !!!


اصلا نمي ذاره كرم بمالم
ستاره زندگی
2 مهر 91 15:29
وای خر سواری ...چه کیفی داره


حتما كيف داره
مهسا
2 مهر 91 23:14
سلام
خوش به حالتون چه جای باصفاییی رفتید
من که همیشه دوست داشتم چند روزی برم روستا بمونم ولی متاسفانه ما روستا نداریم
قربون برم من با اون ژست های قشنگت بوسسسسسسسسسسسسس


عزيز دلم شما هم مي تونين به روستاي ما بيائين
ameye lara
3 مهر 91 6:38
mobarake pish dabestani mohamad sepehre aziz omidvaram dar masire elm andozi hamishe movafagh bashe va mamano babaro sarafraz kone


ممنون از دعاي خيرتون اي كاش نشاني وبتون را مي ذاشتين
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
3 مهر 91 10:10
چقدر لذت بردیم از همراهی شما دراین سفر

خدا مادربزرگتون را هم رحمت کنه ... روحش شاد

نگفتید زینب جون کی بود؟


عزيزدلم سلام مجدد ممنون كه سفرنامه مختصر مارا خواندين خدا اموات شمارا هم رحمت كند.
شیدا مامان پانی
3 مهر 91 13:36
به به خوشبحالتون
دوست جونم برای هر سنی میبافم فقط بگو برای پسر گلمون چی مد نظرته؟ شخصیت کارتونی یا...؟
اینم یه بوسسسسسسسسسسسسسسس ابدار برا عسل خالهههههههههههههههه


عزيز دلم مي يام پيشت
مهسا
3 مهر 91 14:18
مرسی انشا ا.... به امید اون روز


انشاء الله
ستاره زمینی
3 مهر 91 16:57
افرین گل پسری حسابی بهت خوش گذشته
سرزمین مادری .

وای الاغ سواری /مرغ و خروس /چه لذت بخشه هوای روستا.


هواي روستا عالييه .بيست
ستاره زمینی
3 مهر 91 16:58
عکست با حال شده با الاغ سواری


عزيزم
ثمین
8 مهر 91 19:03
منم الاغ سواری میخوام!


عزيزم شما هم با ما بيا