سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 29 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

تاج سر مامان

رجب آمد

فصل عبادت و نوشيدن از نهر گواراي رجب مبارك باد عسل دلم سلام ، اين روزها و شبها روزهاي و شبهاي خوبيه چون ماه مبارك رجب اومده ، ماه خدا، ماه نيايش ! امام محمد باقر (ع) امام پنجم ما فرمودند: اگر مومني را دوست داريد ، آمدن ماه رجب را به او مژده دهيد! اميدوارم ما هم خانواده خوبي باشيم و  از كارهاي خوب استقبال كنيم......الهي آمين تاج سر پيشاپيش اين روزهاي فرخنده و اعياد مبارك! مادر ساعت 9:11صبح ...
23 ارديبهشت 1392

هديه تاج سر و روز مادر!

دستم به دامانت مادر پسرم: بشارت  است  بر اهل  زمین که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است! نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری. خانه وحی، با درخشش نام تو، روشن‏تر شد، تا نشانه‏ای باشد بر حرمت زن، تا دیگر رنگ چهره‏ها با شنیدن صدای تولد دختران، کبود نشود؛ تا دیگر سنت‏های جاهلانه میان دختر و پسر، خطی نکشد ...... پسرم امروز روز ميلاد دخت نبي است ، روز مادرتون مبارك...... گل پسري ديروز منو حسابي شگفت زده كرد نه به خاطر انگشتري ! نه ، وقتي از مهد تحويلش گرفتم گفت:مامان شما يه هديه دارين، در كيف را كه باز كردم پاكت قشنگي به رنگ زرد و نارنجي بود با پروانه هاي قشنگ...توي پاكت ...
11 ارديبهشت 1392

تاج سر و مسابقه راديويي!

از دست نديد: صداي سيد محمد سپهر را همين  جمعه در مسابقه "چهارفصل"بشنويد! از مسابقه راديويي تا دايي قلابي! چند وقتي يه كه براي وب مطلب ننوشتم براي همين موندم كه از جملات بالا كدامش را به عنوان تير انتخاب كنم.به خوبي خودتون ببخشين و بخونين. قبل از هرچيز بدون هيچ مقدمه: تولد حضرت زهرا(س) روززن، روز مادر برهمگان مبارك... بريم سر صحبتهاي خودمون:  سلام عسل دلم خوبي ، صبح خوب سرسره بازي كردي! از امروز به هم قول داديم قبل از مهد چنددوري هم سرسره بازي كني، باشه به يه شرط اينكه شب زود بخوابي تا صبح مجبور نباشم دوباره بغلت كنم و مابقي خوابت را به جا بياري ! يكشنبه هفته پيش بعد از ضبط برنامه "سلام كوچولو" همكارم گلكار ...
10 ارديبهشت 1392

آستان قدس رضوي بايد جواب بده!

برات گفتم وقتي كه از كربلا برگشتيم ...چون توي مرز مهران بابا متوجه شد(پسر عموش) كه شما اونو   آقا جون صدا مي كردين  فوت كردن،   سريع خودمان را به مشهد برسونيم كه بتونيم در مراسم سوم حضور داشته باشيم ...ديگه برامون فرق نمي كرد كه چه بليطي را تهيه كنيم  داداش لطف كرد و براي ساعت 8 شب  بليط ماشين گرفت.فرصت داشتم كه حمامت كنم و لباس هامون را زود بشورم و خشك كنم و وسايل را در چمدان بذارم و حركت كنيم.درست ساعت 8صبح به مشهد رسيديم ...دوست نداشتم بدون زيارت و رساندن سلام امام موسي كاظم به روستاي پدري بريم....بدو بدو به سمت حرم روانه شدم البته بدون شما !خيلي خسته بودي گل پسري ...گفتي خونه عمه مي مونم..من و بابا را...
9 ارديبهشت 1392

چقدر دلم مي خواست مرد باشم!

وقتي يه جوجه آخوند كسي كه درست همسن و سالم بود تونست سر 60 نفر را شيره بماله ! پول گزافي  بگيره و يه ذره خدمات نده... چقدر دلم مي خواست مرد باشم و بهش بگم تو آخوند نيستي تودزدي در لباس روحانيت! وقتي كه قرار بود ،  لحظه تحويل سال در حرم امام حسين (ع) باشيم ولي خلف وعده كرد، ماراچرخوند و چرخوند ...تا نصفه راه كربلا برد....بعد دوباره مارا به سمت نجف راهي كرد به اين بهانه كه مي خواد بهترين هتل را برامون توي كربلا بگيره...دلم مي خواست مرد باشم چشم به چشمش گره بزنم و بگم  خيلي پستي! حرم معشوق! وقتي توي مسير نه خودش از امامان صحبت كرد...نه مداحي داشت كه مارا به فيض برسونه ...وقتي براي پيرمرد پير زن هاي كاروان ، گاري جور ن...
8 ارديبهشت 1392

دلم غذاي حضرتي مي خواست !

مي خواستم قسمت دوم سفرنامه كربلا را بذارم كه پيغامي  از عموروحاني به وبم رسيد بدين منظور: "سلام. الان کربلا هستم و دعا گوی شما که دارم نظر میگذارم براتون . موفق باشید" دلم هري ريخت ...خدايا دلم هنوز بين الحرمين مونده...ومن چقدر محتاج به دعايم..... واما ادامه ماجرا: متوجه شدم كه در حرم حضرت ابوالفضل (ع) غذاي حضرتي مي دن....تصميم گرفتيم كه براي آخرين روز حتما اين غذارا تهيه كنيم . بعد از نماز صبح ،  به گوشه سمت راست صحن رفتيم و ما هم در نوبت ايستاديم ..اما خادمي ، كسي نيومد كه اعلام كنه چه ساعتي پاسپوت ها را مي بينين...بعد از يك ساعت گفتم نكنه خبري از غذا نباشه ....بهتره از كسي بپرسيم ..اما كسي جواب نمي داد حتي خادم هاي...
7 ارديبهشت 1392

به كسي راي مي دم كه بتونه ...

ب ه كسي راي مي دم كه بتونه ارزش پول ايراني را 10 برابر پول عراقي كنه ! قبل از هر چيز  مي خوام بگم  امروز با شما تاج سرم زيارت عاشورا بودم...براي مادر حضرت ابوالفضل ام البنين سوگواري كرديم...دلم دوباره پر مي زنه به سمت حرمش ...من كه نرفتم بقيع ...اما دلم انگار بين الحرمين مونده.....يادم نمي ره بدوبدوهايي كه توي اين مسير داشتيم اينكه دلم نمي اومد دردودلم را به حضرت ابوالفضل بگم...دوست داشتم با حسينم نجوا كنم....توي زيارت عاشورا تو هم به سينه ات مي زدي و مي گفتي: اي شاه بي سر السلام....عريان پيكرالسلام....خونين حنجر السلام.... دلتنگي من و تاج سر! بعله بلاخره نوشتم سفرنامه كربلارا.......دوست داشتم زودتر از اين ب...
4 ارديبهشت 1392