سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 26 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

تاج سر مامان

نمايشگاه مهد در فصل انقلاب!

بعد از اينكه صداي قشنگت را ازراديو و  برنامه" سلام كوچولو"  شنيدم كه با چه اشتياقي شعر : آي مژده مژده مژده       دوباره بهمن شده شكر خدا چشم ما         دوباره روشن شده آي مژده مژده مژده      كه جشن انقلاب است كوچه ما شهر ما پر      از گل و گلاب است آي مژده مژده مژده     ماه امام خميني است توقلب ماست هميشه      اگرچه بين ما نيست رابراي خانم وكيلي  خوندي ، خودم را به مهد  رسوندم.واقعا ابتكار جالبي بود از كاردستي ها و نقاشي هاي بچه ها كه به مناسبت ده...
18 بهمن 1391

نه يه هواپيما 4 هواپيما !

امان امان امان ! امان به ضريب 1000 از بهونه هاي تو براي درست كردن كاردستي دهه فجر !بد جوري گير داده بودي كه برات كاردستي هواپيما درست كنيم . چند بار گفتم حتما بايد هواپيما باشه حق به جانب  مي گفتي :نه موضوع آزاده ولي من هواپيما مي خوام . روز پر كاري را گذرانده بوديم هم در استوديوي برنامه شركت كرده بوديم هم اينكه وقتي به خونه رسيده بوديم پاتو توي يه كفش كرده بودي كه حتما بريم باشگاه  سواركاري  و چند دوري اسب سواري كني ! خيلي خسته بوديم، دوست داشتم زودتر همگي بخوابيم اما فكر كنم ساعت 11 شب بود كه چشمهاتو پر از اشك كردي و گفتي :  مي خواين بازم پرهام براي صف ناهار خوري مهد  جلوي من بايسته و پز بده كه باباش  تانكر ...
16 بهمن 1391

عكس تاج سر مامان در خبرگزاري ها !

سلام عزيزم بهونه گرفته بودي كه حتما اين دفعه در برنامه "سلام كوچولو"زينب خانم هم همرات باشه منم اينو به فال نيك گرفتم و گفتم شايد به خاطر قدوم مباركش ديگه توي برنامه چرت نزني . همين هم شد برنامه هاي خوبي ضبط شد .چند برنامه براي اسفند ماه كه روز دوم و هفتم صداي زينب خانوم پخش مي شه و چند برنامه براي دهه فجر ، با وجودي كه خسته شده بودي اما شعرهاي :"آي مژده مژده مژده دوباره بهمن شده  شكر خدا چشم ما دوباره روشن شده" و "برف اومده شبانه رو پشت بام خانه "كه در خصوص امام خميني و اتنقلاب بود را خواندي ! منم از همين فرصت استفاده كردم و از عكاسمان آقاي ابوذر خواستم كه سر برنامه بياد و چند تا عكس يادگاري بندازه حتي خبر ضبط برنامه هاي "سلام كوچو...
16 بهمن 1391

از هفته وح ، وحدت تا انار دونه دونه

سلام عزيز دلم گل پسرم تاج سرم . لطفا يه نفس عميق بكش تا متوجه بشي كه وقتي با خيال راحت اومدم پيشت يعني چي ؟بلاخره اين عملكرد نفس گير تموم شد .اونقدر سرم "شلوغ" نه كلمه  شلوغ كمه مي توني بهش  اضافه كني "پلوغ" هم بود  كه نمي تونستم به وبت بيام و حسابي اول از همه شرمنده خودت شدم كه نتونستم خاطراتت را در زمان معين بنويسم و بعد شرمنده دوستان.دوستاني مثل تك خاله كوثر جون(ببين چقدرزرنگم با يه تير دونشون، نه سه نشون  مي زنم ) منظورم هم خود خاله ست ،  مامان و هم خود كوثر ، مامان احسان و علي خوشتيپ و قطره و مامان مجتبي و دوستاني كه هنوز نشده نظراتشون را بخونم ..... كه اومده بودند و برام كلي نظر قشنگ گذاشته بودند. عزيزم به قو...
16 بهمن 1391

وقتي صداتو شنيدي!

سلام عزيز دلم سلام گلبوته مامان،ممنونم كه عصر ديروز كمتر  بهونه بازي گرفتي و گذاشتي من حسابي استراحت كنم. عزيزم اين چند روزه هواي تهران بدجوري آلوده ست . وقتي از مسافرتمون برگشتيم عين يه گرگ درنده اين هواي بدمنو گرفت و با اوج كاري كه روي سرم ريخته بود  ، ديروز تونستم برم دكتر و يه آمپول نوش جان كنم و مراقبت هاي بعدي! گلي بعد از اينكه ديروز  گزارشم را نوشتم وداشتيم با همكارم صبحانه مي خورديم و راديو را گوش مي كرديم كه صداتو بشنوم، مثل هميشه باباي افشار سرزده و خوشحال و خندان همراه پسر شهيد طاووسي وارد اتاقم شدند ، سريع بساط صبحانه را جمع كردم و سفارش چاي دادم كه گفت:نبودين و گفتم همراه بابايي رفته بوديم ماموريت! بماند كه ...
19 دی 1391

يا تو خوش شانسي يا من!

سلام عزيز دلم .سلام گلبوته من. ببخش كه صبح بغلت نگرفتم تا بيشتر بخوابي ، آخه گل گلي مامان  دم ورودي مهد خيلي سردبود دوست نداشتم سرما بخوري! عزيزم ببخش كه عصر ديروز با هم رفتيم تا برات كفش و شلوار گرم بخرم وديشب نتونستي نه كارتون ببيني نه اينكه زود بخوابي براي همين صبح خوابت مي اومد.مامان منو ببخش كه به خاطر كارم اذيت مي شي.عزيزم باوركن دوستت دارم ديگه نگو مامان منو دوست نداري خيلي بهم مي ريزم.حاضرم  هر حرفي را بشنوم الا اين حرف! مامان دوستت دارم ....دوستت دارم و حاضرم برات روزي هزار بار بميرم ...مامان من به خاطر تو نخواستم اونجا توي سرما بمونيم ....عزيزم منو ببخش! گلي بازم عكس هاي خوشگلت توي چند تا خبرگزاري كارشده، اخماتوبازكن ...
28 آذر 1391

ترس در فضاي سايبري تا هديه از خانم وكيلي !

سلام عزيز دل مامان يه چند وقتي يه كه دستم  به نوشتن نمي ره نه اينكه مطلبي  براي گفتن نداشته باشم نه گلم لزومي نمي بينم توي اين فضاي بي رحم كه در دست دشمن مديريت مي شه حرف بزنم و از قشنگترين لحظات قشنگ زندگيت صحبت كنم. گلي خيلي دلم براي دوستان اينجا تنگ شده ، خيلي روي خودم فشار آوردم كه ادامه ندم ولي مي بيني كه نشد...... عزيزم اينترنت در دست دشمنه ومن دوست ندارم آينده تو سوخته بشه ، دوست ندارم او از گذشته و آرزوهات بدونه كه به وقتش ازش سوء استفاده كنه....اين هايي كه گفتم ماحصل صحبت هاي دكتر عباسي در همايش فضاي سايبري بود، و از آن روز بود كه تصميم گرفتم نيام و نگم ولي.... عزيزم چند وقتي يه كه  براي ضبط برنامه " سلام كوچولو...
20 آذر 1391

من خوابم مي اومد اما تو....

سلام عزيز دلم شنبه شب  هر كاري كردم بخوابي فايده اي نداشت .خسته بودي اما خوابت نمي اومد.گفتم بهتره  كتاب بخونم داستان(وقت خواب هاپو) را برات مي خواستم بخونم كنارت دراز كشيدم و شروع كردم به خوندن: شب بود هاپو شامش را خورده بود.محمد سپهر هم شامش را خورده.هاپو هم داشت با قطار ، آجره هاي چوبي و توپش بازي مي كرد.محمد سپهر هم كلي نقاشي كشيده.مادر به او نگاه كرد و گفت:وقت خواب است هاپو وقت خواب است محمد سپهر.. همين طوري كه داستان را برات  مي خوندم اسمت را هم چند بار صدا مي كردم  .از اين كار خيلي خوشت اومده بود، و با ذوق و شوق خاص ادامه داستان را گوش مي كردي.كه گفتي: مامان گشنمه.گفتم:چي دوست داري.اين طور مواقع مي خندي و مي گي...
28 آبان 1391

پخش صداي محمد سپهر در برنامه سلام كوچولو!

سلام عزيز دلم يكشنبه هفته پيش درست 23 مهرماه اومدم دنبالت تا سر برنامه "سلام كوچولو"حاضر باشي.مثل هميشه خواب بعدظهرت به هم خورده بود و احساس كسالت مي كردي. گفتم: ديگه نمي يام دنبالت تا اين طوري اذيت بشي.قبول كردي.ولي وقتي از پله هاي راديو بالا اومدي گفتي: مامان زودباش بريم استوديو الان برنامه تمام مي شه . رفتي و چند تا شعر خوندي قراره صدات در روزهاي دوشنبه ، سه شنبه و چهارشنبه هشتم ، نهم و دهم آبان ماه پخش بشه. "سلام كوچولو " براي سنين خردسالان تهيه و از ساعت 10:15 صبح پخش مي شه. من هم برات اسباب بازي بولينگ را خريدم چون مثل هميشه پسر خوبي بوده و هستي. داخل استوديو محمد سپهر و آتوسا : مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد: ...
29 مهر 1391